رودررو با اصغر فرهادی مجموعۀ گفتوگوهای اسماعیل میهندوست با اصغر فرهادی است که از سال ۱۳۸۳ آغاز شده و تا بعد از اکران فیلم فروشنده ادامه داشته است. این مجموعه دامنۀ گستردهای از مخاطبان را، با هر پیشزمینه و سواد تئوریکی، در بر میگیرد. در این کتاب تا جایی که فرهادی این اجازه را به ما میدهد، به پشت صحنه سرک میکشیم. گاهی پرسشهایی ساده و سرراست به دنیایی از پیچیدگی در گذشته، حال و آیندۀ فرد میرسد؛ مثل اینکه در فیلم جدایی نادر از سیمین آیا ترمه با پدرش میماند یا با مادرش میرود؟ پاسخها نامکشوفاند و همین گفتوگوها گوشهای از رازهای فیلمها را فاش میکند. هنوز ردپای الی در ساحل هست. هنوز ترمه روبهروی میز قاضی ایستاده است.
در بخشی از کتاب میخوانیم:
بله، خیلی. جمعه ها صبح زود، سینما ساحل اصفهان سانس نمایش فیلم های مخاطب خاص داشت و فیلم های خوبی هم نمایش می داد. من هر جمعه می رفتم و فیلم تماشا می کردم. یادم می آید، یک دبیر ریاضی داشتیم که او هم در این سانس به سینما می آمد و من سعی می کردم خودم را به او نشان ندهم. برایم جالب بود معلمی که خیلی هم جدی و سخت گیر بود، عاشق سینماست. فیلم های ترزا، زندگی بدون توازن و فیلمی که اسمش خاطرم نیست و بعدها یک کپی از آن در ایران ساخته شد را هم آنجا دیدم. فیلم راجع به شخصی بود که می خواست خودکشی کند و با گروهی قرارداد می بست و پول می داد که او را بکشند، ولی در بین راه پشیمان می شد. اما گروه دیگر حاضر نبودند بر خلاف تعهد خود عمل کنند. در این دوره، دو فیلم با نام ماجراهای آقای فیلم ساز ۱ و ۲ ساختم. دو فیلم مستقل که راجع به یک فیلم ساز فیلم کوتاه و رنج ها و رویاهای او بود. تا سال دوم دبیرستان، این پنج فیلم را ساختم و دو سال آخر فیلم نساختم و بیشتر در کلاس های ادبی شرکت کردم.
رشته تجربی. درسم خوب بود و همیشه به لحاظ درسی جزء شاگردان ممتاز بودم، ولی بچه شلوغ و پرسروصدایی بودم.
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.